سفیر خواب


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

من به تو معتادم،....ترکم نده
(سهیل سلجوقی)


از هفت روز هفته من ده روزش رو دوست دارم توی خونه ی خودمون باشم.
یعنی اصلا یه وابستگی مزخرفی به خونه خودمون دارم که نگو اصلا حوصله ی این که برم خونه ی مامان یا مامان شوشو رو ندارم.
ولی این ننه ها درک نمیکنند و هی میگن بیاید خونه مون. منم که دیگه نمیتونم به این تنبلی خودم غالب بشم واسه همین دعوتشون رو رد میکنم  و از اون ور ننه ها ناراحت میشن.
کاش یه خورده این ننه ها حال ماهارو درک میکردند.
این روزها شدم خدای خواب.
یعنی ولم کنند تا یازده دوازده خوابم . از اونور هم شوشو بیاد ناهار بخوریم باز خوابم تا شیش عصر .
بعد دیگه یازده دوازده شب باز میخوابم تا ....
الان این حس تنبلی رو تونستم خوب به شماها هم منتقل کنم آیا؟

بعد دیروز هی واسه شوشو غر زدم که من نمیخوام خوابالو باشم دلم میخواد صبح زود بیدار شم ورزش کنم و به کارهام برسم.
دیگه امروز شوشو  8 صبح  از اداره تماس گرفت که راحیل بیداری؟
باز 8:30 راحیل بیداری؟
باز 9: راحیل بیداری؟
باز 9:30 راحیل بیداری؟
باز 10 قبل از این که بگه راحیل بیداری؟ گفتم وقتی یکی یه غلطی میکنه یه حرفی بهت میزنه جنبه داشته باش و کلی هم فحش های عاشقانه نثارش کردم.
حالا از صبح دارم نقشه میکشم عصری که خواست بخوابه هی نیم ساعت به نیم ساعت برم بیدارش کنم زجرش بدم که حساب کار بیاد دستش.
میگم مردها جنبه ندارن شماها قبول نمیکنید .

خدایا یه توان به من بده امروز عصر برم خونه ننه ام دلش رو شاد کنم [نیشخند]

در مورد این موزیک هم حرف نزنم بهتره خودتون گوش کنید دیگه


+ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ | 11:44 | راحيل |

Sara