ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند،
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب می سپارم … "کامران رسول زاده"
دلم تنگ است! آنقدر ی که هیچکس جز تو در آن جا نمیشود! نسترن وثوقی
یک روز دست هایم را باز می کنم و می روی و طبیعی ست که هر چه دور تر شوی کوچکتر شوی کوچکتر کوچکتر لیلا کرد بچه
ترا به خدا بعد بعضیا رو که میبینی واقعا نمیدونی توی سینه شون قلب می تپه یا یه قطار در حال ِ حرکته خوب بابا جان مگه توی این قلب ِ بدبخت چند نفر جا میشه که این روزها قلب ِ بعضی ها تبدیل شده به کاروانسرا های بین راهی دختر متولد ِ 75 نشسته واسم حرف میزنه و هی گوشیش زنگ میخوره و با هر کدومشون صحبت میکنه یه عجقم سلام میگه و ...... بهش میگم دختر با چند نفر میپری؟ میگه یه نفر ما تک پریم. میگم یعنی همش اونه بهت زنگ میزنه؟ میگه نه بابا اینا که تماس میگیرن جاست فرندام هستند میگم چی چی فرندات؟ میگه با اینا دوست اشتماعی هستیم فقط با یه نفر فاب هستم و عاشقشم. کلا مخم سوت کشید به کجا داریم میریم. البته این نسل پدرسوخته خیلی آموزشهای خوبی میتونن داشته باشن من که خیلی بهره بردم و عمرا بتونم بیام بهره هامو در اختیارتون بذارم چون واقعا روم نمیشه به ابلفرض آها لیست مخاطبین گوشی های بعضی هارو که نگاه میکنی اصلا مخت سوت میکشه. یه اسمش ایرانسله که هر روز صبح بهش اسمس میده صبح بخیر عشقم و شب موقع خواب واسش ماچ شب بخیری میفرسته یکیش به اسم ِ (( آرد )) ه که هی واسش اسمس فرستاده گل ِ من در چه حاله؟ بقیه هم حروف الفبا هستند که هر کدوم به نوعی لاو ترکوندن. به کجا چنین شتابان؟ واسه همین میخوام تمرین کنم و یه خورده بلبل زبون بشم و هر از گاهی بیام واستون حرف بزنم. حالا این دیگه بستگی به سلیقه ی شما داره که خوشتون بیاد یا نه. خو اگه خوشتون آمد که چه بهتر اگه هم خوشتون نیومد که کاری از دست من بر نمیاد چون من دیگه تصمیم خودمو گرفتم [نیشخند] خواهشا بیاید بهم روحیه بدید وگرنه همین وسط وبلاگ می ایستم جیغ میزنم و موهای تک تکتون رو دونه دونه می کـَنـَم
من به کسی رای میدهم که خاطره ی تو را از تمام خیابان های این شهر پاک کند ( رضا کاظمی )
پرشین بلاگی های عزیز این غروب پنجشنبه ای یه فاتحه واسه سایت از دست رفته تون خواهیم خواند. وبلاگ همه پرشینی ها ارور میده خدارو شکر #@#@#@#@#@ بهش میگم تو چرا هیچ وقت از من سوال نمیکنی چرا پنجشنبه و جمعه ی هر هفته اینقدر غمگین میشم؟ میگه عه واقعا؟؟؟ ما که هر روز هفته تو رو دیدیم شکل این افسرده ها بودی دیگه بجز فحش های عاشقانه دادن کاری از دستم بر نیومد. #@#@#@#@#@#@#@#@# یکی از نمونه های عشق مادری اینه که با پسرت بشینی سریال ببینی و تا سریال تموم میشه پسرت بدو بره سمت سرویس بهداشتی تو یهویی با جیغ اسمشو صدا کنی و بچه جلو در میخ کوب بشه توی یه چشم بر هم زدن خودتو برسونی به بچه هلش بدی کنار خودتو پرت کنی توی توالت و ......... خیلی خودتونو ناراحت نکنید خونه مون دوتا سرویس بهداشتی داره پسری مجبور شد بره از سرویس بهداشتی توی حیاط استفاده کنه #@#@#@#@#@#@#@#@# دیشب با این که خیابونها مملو از ماشین بود ولی همه خفه بودن هیچ هیجانی توی شهر موج نمیزد ولی دستبندهای بنفش بدون هیچ کلامی خیلی حرفا داشت. هم آرامش میاره هم یه عالمه دلتنگی میگه زود آماده شو دارم میام دنبالت بریم فلان درمونگاه واسه تکمیل پرونده ی حکم اداره ازمایش بدم. خلاصه من ِ مفلوک آماده شدم و با شوشو رفتیم. بعد توی مسیر هی میگفت راحیل بچه ها میگن آزمایشگاه خیلی شلوغه تو برو صف حسابداری وایسا من برم اینکارو بکنم اون کارو بکنم. بعد منم نیست عاشقانه میپرستمش گفتم باشه عجقم تو خودشو عصبی نکن. بعد وقتی وارد آزمایشگاه شدیم انگاری وارد اتاق خواب شدیم بس که خلوت بود. به شوشو میگم کاش مامان ِمنو مامان ِ خودتم آورده بودیم هرکدوم توی صف جدا می ایستادن یه وقت کارت لنگ نمونه بعد شوشو میگه خاک بر سرت جای این که بگی خدایا شکرت خلوته منو مسخره میکنی. بعد دیگه شوشو رفت آزمایش خون دادآزمایش جیش داد. بینایی سنجی ،شنوایی سنجی، نوار قلب ،و چندتا چیز مزخرف دیگه که اولین بار اسمشو میشندیم. بعد موقع نوار قلب خانومه هی این گومپولیا رو میچسبوند سینه ی شوشو ولی بخاطر موهای سینه اش نمیچسبید اونم هی ژل میریخت و هی غر میزد که باید موهای سینه ات رو میزدی زنیکه نمیدونست من به موهای سینه ی شوشو حساسم. به خانومه میگم خانوم این شوهر من سونوگرافی نداره؟ میگه نه واسه چی؟ بعد دیدم خیلی خشن نگام میکنه روم نشد بهش بگم میخوام جنسیت بچه اش رو بدونم. بعد تا شوشو نوار قلب میگرفت من روبروش نشسته بودم و خانوم دکتره هم حواسش به دستگاهه بود هی واسه شوشو بوس میفرستادم اونم غش غش میخندید باز هی این گومپولیای روی سینه اش میپرید بالا ... آخر سر هم که کارش تموم شد خواستیم برگردیم خونه وسط سالن ایستادم داد میزنم دیدی خاک به سرمون شد برگ سلامتت رو نگرفتیم ،ایستاده بر بر نگام میکنه میگه نه همه آزمایش ها رو دادم نیاز نیست جواب آزمایش خودمون بگیریم پست میاره در خونه. میگم نه برگ سلامت واسه اینه که به خانواده ام ثابت بشه تو باکره ای منو بهت بدن. یعنی بلایی به روزش آوردم که سری بعد خواست بره آزمایش بده دیگه کله ی سحر منو بیدار نکنه و منو با خودش نبره. کلا باید از زندگی با من شرمش بیاد که هی منو با خودش این ور اون ور نبره والا به خدا #@#@#@#@#@ خدایا نمیشد اولین فصل تابستون مهر بود؟ این پسره از وقتی مدرسه اش تعطیل شده هی میگه روبیک میخوام کل شیراز رو زیر رو کرده اون مدلی که میخواد گیرش نیومده دو روز پیش زنگ زده ایران پازل تهران و سفارش روبیک دو در دو داده و پست هنوز واسش نیاورده. بعد از همون روز که سفارش داده از کله ی سحر بیدار میشه و هی میگه این پست چرا روبیک منو نمیاره؟ این پست چرا روبیک منو نمیاره؟ بعد امروز به باباش میگه بابا بیا بریم از پست شکایت کنیم اصلا کارشون روی اصول نیست و کار مردم رو راه نمیندازن. اصلا یکی از کاندیداهای ریست جمهوری یا شورای شهر بیاد بگه اولین فصل تابستون رو مـِهر نامگذاری میکنه من بهش رای میدم. بعد دوستانی که میان به من پیشنهاد رشوه میدن تا رمز وبلاگ آرزو رو بهشون بدم. واقعا شما فکر کردید من خائن؟ من خیانت به خانواده؟ من بی چشم و رو؟ نه واقعا چی فکر کردید؟ من به اصول اخلاقی پایبندم من از پشت به خواهر کوچیکم خنجر نمیزنم. برید از خدا بترسید و توبه کنید ...
الان حس اون متهمی رو دارم که فردا 5 صبح میخوان اعدامش کنند .. حلالم کنید. اعتراف میکنم : قبلا آدم خیلی خیلی عصبی بودم ولی شوشو با خونسردی و آرامشش توی آروم شدن من تاثیر گذاشت . اعتراف
میکنم : همیشه از سی سالگی میترسیدم و حس میکردم هرکی سی ساله بشه دیگه یه
پیر زن میشه ولی از وقتی سی سالگی رو تجربه کردم احساس جونی بیشتری داشتم.
اعتراف میکنم: تا چند سال پیش همیشه به خدا اعتراض میکردم
که چرا من مرد نشدم. ولی الان واقعا از زن بودن خودم راضیم چون مردها خیلی
بیچاره هستند. اعتراف میکنم : وقتی کم محلی اونایی که واسم مهم هستند رو میبینم دوست دارم برم خودکشی کنم . حتی توی این دنیای مجازی. اعتراف میکنم:اَشکَم دَم ِ مشکمه..یعنی یکی حرف بیخود بهم بزنه فوری اشکم در میاد اصلا هم تحت کنترل خودم نیست. اعتراف
میکنم: یه زمانی دوست داشتم شوورم از این جینگولکهای خیلی خیلی بی شرف
باشه ولی الان خدا رو شکر میکنم که شوورم بی شرف نیست و یه خورده حجب و حیا
داره. اعتراف میکنم: یه زمانهایی میشینم شعر میگم و یه دفتر پر شعرهای خودم دارم اعتراف میکنم : اعتماد به نفسم در برابر چاق بودنم خیلی بالاست یعنی با این که چاقالو ام ولی همیشه خودم رو یه مانکن میبینم. اعتراف
میکنم: خانواده ام فکر میکنند من یه زن خیلی مبادی آداب هستم و بدترین
فحشی که بلدم بی شرفه ولی خو اگه یه روز بشینم اون فحشی که سر زبونمه و به
همه نثار میکنم رو واسشون بگم فکر کنم از ارث محرومم کنند یا حتی اسم منو
از شناسنامه شون خط بزنند اعتراف میکنم: بترکی راحیل برو دنبال زندگیت چقدر حرف میزنی. خدافظ
میبوسمت صبح که رفتیم مدرسه اش دوتامون استرس داشتیم. ولی وقتی کارنامه رو گرفتیم آروم شدیم با معدل 18 و نیم قبول شده. هرچند اصلا خوب نیست ولی خوب توی این سن ِ شیطنت و بلوغ راضی بودم ازش. واسه مدرسه ی اندیشه قبول نشده و خیلی ناراحت شد. مدیرشون هم هی بهش میگفت تو امسال خیلی شیطون شده بودی و دل به درس ندادی ببین اینم نتیجه اش ... حالا باید باز واسه دبیرستان بره شاهد درس بخونه. توی راه برگشت از مدرسه اش همه حرفش این بود که خیلی ناراحتم امسال نمیتونم رای بدم. بعد که رفتیم خونه مامانم و بحث رای دادن رو پیش کشید داییش این مژده رو بهش داد که این دوره که هیچ دوره ی بعد هم نمیتونه رای بده. چون سه ماه بعدش به سن رای دادن میرسه. هیچی دیگه بچه ام از ظهر تا الان افسردگی چهارسال بعد رو هم گرفته که نمیتونه رای بده. چه زود گذشت روزی که واسه اولین بار رای دادم چقدر خوشحال بودم که اولین رای م خاتمی بود چقدر خوشحال تر بودم وقتی خاتمی رای آورد و من به خودم افتخار میکردم که رایم نتیجه داده. بعد از اون دیگه هیچ وقت اون شادی رو تجربه نکردم. امیدوارم رای اولی های امسال هم واسه همیشه رای شون توی خاطرشون بمونه و شاد باشند از انتخاب اولین رییس جمهورشون. بیچاره پسر من که از الان باید منتظر هشت سال دیگه باشه تا بتونه رای بده
من تمام هستي ام را دامني مي كنم
پیراهنِ کدام پیامبر را بِدَرَم؟ به امید اینکه تو باشی یوسف من! از زلیخا هم بدنام ترم وقتی تو، به من پشت میکنی! نسترن وثوقی چرا ریدر وقتی وبلاگی دارای دامنه میشه فقط آدرس وبلاگش رو توی وبلاگهای به روز شده نشون میده و اون آدرس دامنه ی آی آر رو ثبت نمیکنه و از ریدر نمیشه وارد بشی؟ الان دوشبه درگیر این موضوعم و هنوز دستم به هیچ جایی بند نشده خواهشا به داد ِ من ِ ناتوان برسید. یه خواهش دیگه از دوستانی که منو لینک کردن هم اینه که بیان بهم بگن تا منم لینکشون کنم و شرمنده ی روی ماهشون نشم.
یعنی وقت مهومون
داری یه بچه ی سرماخورده ی آب دماغ آویزون و اسهال گرفته ی نق نق و داشته
باشی ولی یه خرس گنده ی ، سر خر ِ غر غروی ، گنده بک ِ ،شکم گنده ی ،
اخومی ، زبون نفهمی به نام شوهر نداشته باشی. بله دیگه این چند روز تعطیلات خواهر شوشو اینا آمدن و دیگه جمعه کله ی سحر میرن. توی
همین هاگیر واگیر مهمون داری پرده ها هم آماده شد و آمدن نصب کردن و
شوهرمون هم فیلش یاد هندستون کرده بود و افتاده بود روی دنده ی لج و یه ریز
نق نق کرد ... نق نق های مامان شوشو کم بود دیگه شوور منم بهش اضاف شد. سه
روز به خوبی و خوشی و شادی و دلی پر از خون از دست شوشو به پایان رسید و
از فردا باز زندگی برمیگرده به روال عادی البته یه عالمه تمیز کاری و جا
دادن ظرف ها توی کابینت و رختخواب ها توی کمد دارم. مطمئنم وقتی با شوشو آشتی کنم میرم و این موزیک رو بهش تقدیم میکنم
امروز که این شعر را می نویسم در گوش تو بی هوا جمعه قرار بود با شوشو و پسری بریم پیاده روی که مامان شوشو با شوشو تماس گرفت و اون رفت خونه مامانش، منم دست پسرم رو گرفتم رفتیم پیاده روی. البته پیاده رویمون همراه با سر خوش بازی بود. اینقدر وسط خیابون با پسری با صدای بلند خندیدیم که همه به چشم دو تا دیوونه نگامون میکردن. تازه یه عالمه از شیرین کاریهامون عکس گرفتیم. این عکس واسه لحظه ی اول بود و هنوز خیلی سنگین رنگین برخورد میکردیم. البته بخاطر آب اناری که داشتیم میخوردیم نمیتونستیم سبک سربازی در بیاریم بعدشم دیگه رفتیم یه کافی شاپ و یه خورده انرژی ذخیره کردیم که به ما بقی سر خوش بازی هامون برسیم. دیگه ساعت 10 بود که شوشو تماس گرفت کارش تموم شده و میاد دنبالمون بخاطر این که اونم از جمعه بی نصیب نمونه واسه اونم یه اب انار خوشمزه گرفتیم و بردیم خدمتشون. کلا عاشق این آب اناره شدم توصیه میکنم حتما یه بار بزنید به بدن. ته لیوانه پر قیسی و آلوچه و چیز میزهای ترش دیگه بود کمی با من حرف بزن
یعنی اگه خونه باشه مشغول اون بازی هستیم دیروز توی مطب دکتر شوشو داشت بازی میکرد بعد منم عاشقانه رفتم بهش چسبیدم و دوتایی شروع به بازی کردیم. یه بازی جورچین میوه هاست. حالا تا من سه تا میوه رو ردیف پیدا میکردم دستم رو میبردم رو صفحه ی گوشی یهویی شوشو هم یه گوشه دیگه میوه های جور پیدا میکرد و دستش رو می آورد و اینجوری دعوامون میشد که دستت رو بکش بذار اول من بزنم. دو سه بار اینقدر بلند داد زدیم که همه برگشتن نگامون کردن ...بعد دیگه شوشو دید داره اوضاع ناجور میشه و توی مطب تابلو شدیم کلا از بازی خارج شد . فقط میخوام بگم بابا توی مکان عمومی وقتی میبینید دو نفر دارن با هم حرف میزنن هی برنگردید نگاشون کنید خوووو بذارید کارشون رو انجام بدن بنده گان خدا از انتظار کشیدن خسته شدن دارن خودشون رو سرگرم میکنند دیگه. نمیدونم توی اون بی حس کننده ی دندونه چی بود که دیشب با اون دندون دردم فقط نشسته بودم به چرت و پرت گفتن. یعنی اینقده واسه شوشو بلبل زبونی کردم که شوشو کلا دهنش از حیرت باز مونده بود. حالا باید برم یه خورده از اون بی حس کننده از دکتر بگیرم هر از گاهی تزریق کنم تا شیرین زبون تر بشم :)))))))
من یک راحیلم با دندانی پانسمان شده و لبی جر خورده و دهنی سرویس شده ... همین اول کار بذارید یه دعا به درگاه خدا بکنم: خدایا دیگه هیچ وقت عصب کشی نصیب من نکن ..از وقتی برگشتم خونه دارم در و دیوار و مبل رو گاز میگیرم از درد دندون وقتی دکتر بی حسی رو تزریق میکرد گفت زیاد بی حسی زدم ولی خوب اگه مجبور شدیم وسط کار هم بی حسی میزنیم واست. گفتم دکتر فکر نکنم چیزی باشه آخه من که دردی نداشتم واسه محکم کاری دارید عصب کشی میکنید. فقط لبخند زد. وقتی کار رو شروع کرد و اون ویژ ویژک رو گذاشت روی دندونم کلا رویه ی دندون کنده شد و افتاد. دکتر گفت با این پوسیدگی تو واقعا درد نداشتی؟ حالا یه آینه کرده بود توی دهنم داشت لبم رو جر میداد بعد انتظار داشت جوابش رو هم بدم با کله نشون دادم نه میگه سرت رو تکون نده ...... دقیقه به دقیقه از شوشو میخواست بیاد دندون منو ببینه کله ی خودش کم بود توی دهنم کله ی شوشو هم می آمد و هی نچ نچ هم میکرد تازه. منم فقط چشمم رو بسته بودم و دسته ی صندلیه رو چسبیده بودم و هی عرق میریختم از ترس. بخاطر بی حسی زیاد درد نداشتم ولی وقتی اون سوزنه رو توی دندون و لثه ام میکشید تا توی مغزم صدا میکرد و دلم میخواست جیغ بزنم. دکتره هم کلید کرده بود میترسی منم هی میگفتم اره؟ اونم هی میگفت امان از ترس امان از ترس. یعنی اینقدری گفت که زد به سرم دم و دستگاهش رو از دستش بگیرم فرو کنم تو دندونش ببینم باز میگه امان از ترس . خلاصه با همه ترسم فعلا دندونم پانسمان شد . حالا باز فردا باید برم عکس بگیرم ازش پنجشنبه صبح هم واسه مرحله دومش برم. الان که بی حسیش رفته در حد تیر خوردن به مغز استخوان درد دارم. فعلا برم یه ژلوفن 400 که بهم داده بخورم تا درد دندونم آروم بشه. خدا کنه امشب بتونم بخوابم. لبم هم جر خورده فکر کنم بعد از کارهای دندون پزشکی باید برم پیش یه متخصص پوست بدم لبم رو بدوزه. کلا دهنم سرویس شده من از دندان پزشکی متنفرم تو رو خدا هر شب به من یاد آوری کنید مسواک بزنم قرار بر این شد که واسه کارهای دندونم برم پیش دوست شوشویی که دندون پزشکه. شوشویی دیروز از اداره باش تماس گرفته بود قرار گذاشته بود که دیروز عصر منو ببره اونجا. خلاصه
که دیروز عصر رفتیم اونجا و بعد از معاینه و عکس گرفتن از دندون نازنین
بنده گفتن که اون دندونه که بیشتر شکسته نیاز به عصب کشی داره..... حالا
من ندید بدید که اصلا نمیدونم این جینگولک بازیا چیه.. همینجوری هی یه ریز
از دکتره سوال میپرسم اونم انگاری داره سوال یه بچه پیش دبستانی رو میده
قشنگ جواب میداد بعد
دیگه شوشو وارد بحث شد و گفت آقای فلانی حالا حتما باید لثه رو پاره کنید
از اونجا عصب کشی بشه؟ بعد چقدر لثه باز میشه؟ چند تا بخیه میخوره؟ چند
روزه خوب میشه؟ بخیه ها جذبیه یا باید کشیده بشن؟ منو
میگی رسما همونجا هلاک شدم همه وجودم یخ کرده بود..... نگام به شوشو که
افتاد دیدم داره نیشخند مزخرف میزنه و دکتره من سنکوپ کرده رو که دید گفت
نه بابا اصلا این کارها رو انجام نمیدم آقای بیِِِِِِـــــــب... بعدش هم شوشو گفت این خانوم من خیلی از دندونپزشکی میترسه خواستم ترسش بریزه... یعنی شوشوی من فک میکرد با این شیرین زبونیا ترس من همراه با کرک و پرم میریزه پایین. وقتی صحبت سر دندون من تموم شد. شوشویی
به دوستش گفت اگه میشه یه نگاه به دندون منم بنداز یکی از دندونام چند وقت
پیش شکسته و بهش نرسیدم حالا که قراره بیام واسه دندون راحیل دندون منم
ردیف بشه. دکتر دندون رو که دید گفت.....آقای خوشمزه واسه شما باید عمل لثه بشه... دندون زیاد مونده و لثه ی اطرافش آسیب دیده و نمیدونم چی شده باید لثه رو بشکافیم و یه سری کارها انجام بدیم. یعنی من کف همون اتاق داشتم رقص مایکل جکسونی میرفتم از خوشحالی...... حالا
دیگه شوشو هی به دوستش میگفت بابا شوخی رو بذار کنار من که نمیترسم از
دندون پزشکی میخوای چیکارش کنی..... اونم میگفت باور کن باید لثه رو
بشکافیم. یعنی آ خدا چاکرتم...... هرکی دل راحیل رو جیز جیز کنه خدا دلش رو همونجوری جیز جیز میکنه. آ خدا خیلی میخوامت. ماچم برات....فدات بشم. دورت بگردم. بیا بغلم ماچت کنم. خدایا مرسی، ممنون، مچکرم. .... حالا
چهارشنبه عصر باید برم واسه کارهای دندونم. خلاصه خوبی بدی چیزی از من
دیدید حلال کنید دیگه.. شاید رفتم زبونم لال از ترس سنکوپ کردم.... نیومدم
در جریان باشید چی شده.. کلا اون سری دندونم عصب کشی نشد و فقط پر شد @*@*@*@*@*@*@*@*@* و اما امروز پنجم خرداد 92 حالا امروز شوشو میخواست بره دندونش رو جرم گیری کنه گفتم منم دندون سمت چپ بالایی درد داره بذار بیام دکتر معاینه کنه ببینیم چی میگه. رفتیم دکتر عکس گرفت به شوشو گفت شما مشکلی نداری و فقط چند تا کار سطحیه که فردا بیا واست انجام میدم. بعد عکس دندون منو دید گفت خوب راحیل خانوم شما از پایین سمت چپ دندون پنجم نیاز به عصب کشی داره ، بالا دندون سوم باید یه خورده پر بشه دندون دوم اونور باید اینجوری بشه. بعد منم مثل این مترسک سر خرمن همینجوری با نیش باز ایستاده بودم و دکتر رو نگاه میکردم و گفتم دکتر من دیگه ترسم ریخته پس منو نترسونید. من اصلا دندونهای پایینم درد نمیکنه که بخواد عصب کشی بشه شوخی نکنید. دکتره خیلی حق به جانب به شوشو نگاه کرد و گفت خوب فردا عصر ساعت هفت بیاید اول دندون خانوم رو عصب کشی کنم بعد............. من پریدم وسط حرفش فقط یه ریز میگفتم دکتر یعنی واقعا باید عصب کشی بشه؟ دکتر حالا میشه بذاریم بعد عصب کشی کنیم؟ دکتر واسه عصب کشی چیکارا میکنید؟ دکتر خیلی درد عصب کشی زیاده؟ دکتر عصب کشی خون ریزی هم داره؟ دکتر عصب کشی؟؟؟ عصب کشی دکتر؟؟؟ دکتــــــــــــــــر؟؟؟؟ عصب کشی؟؟؟؟ یعنی دکتره فهمید من داشتم قالب تهی میکردم از ترس؟ من میدونم فردا ساعت هفت عصر توی مطب دندون پزشکی حتما یه سکته ی خفیف میزنم. شاید هم سکتهه خیلی قوی بود. ولی خیلی میترسم. من هنوز عصب کشی نکردم. نکنه موقع عصب کشی بزنه زبونم رو سوراخ کنه خیلی درد داره؟؟؟؟

تند بزنه یعنی پر از انرژی و هیجانه و حسابی داره بهش خوش میگذره
ولی اگه کند بزنه یعنی خسته است نیاز به استراحت داره.
تازه باید بوی زندگی رو هم استشمام کنیم ببینم چه بویی داره.
امروز زندگی من بوی بادمجون سرخ کرده داشت.
خوش بو و خوشمزه.
نبضش کند بود ولی خوش بو بود. واسه همین به دلم نشست و به خودم قول دادم نبضش رو ببرم بالا ولی هرچی تلاش کردم فایده ای نداشت چون وقتی از صبح جلو تی وی افتاده باشی که نمیتونی هیجان زندگیت رو زیاد کنی.
بعد این خواننده هایی که وقتی دعوت میشن توی یه برنامه تلیویزیونی همینجوری با گیسوان پریشون میان جلو دوربین واقعا چی فکر میکنند در مورد خودشون و بیننده ها؟
آقایی که صدات خوشکله و سبک فلان خواننده ی قدیمی رو میخونی خو صبح که دعوت بودی برنامه خوشا شیراز موهات رو یه برس میکشیدی من رغبت کنم بشینم برنامه رو ببینم.
الان دلم میخواد یه عالمه حرف بزنم ولی حس نوشتن نیست .
دلم از مامانیم گرفته میدونم آبجی ها هم حال منو دارن ولی خو باز باید خفه بشیم .
کاش فردا صبح که چشمام رو باز کردم و خواستم زندگی رو استشمام کنم بفهمم زندگیم بوی گل مریم میده
یعنی شووری که هر وقت میاد خونه یه دسته گل ِ مورد علاقه ی زنش دستش بود رو باید رو تخم چش نگه داشت و از گل نازکتر هم بهش حرفی نزد.
اصلا کاش شوور من گل فروش بود . اصلا کاش خودم برم جلو در دارالرحمه (قبرستان شیراز) گل فروش بشم. چون ما ایرانی ها عادت داریم فقط واسه سر خاک مرده ها گل ببریم. والا ااااااااااااااااااا

خدایا برسون این روزهای خوب رو.
حالا شبی دعوامون شده رفته بیرون هی خدا خدا کردم بره خونه ننه اش. یعنی اینقدر نقشه کشیدم که امشب نمیاد و من نصف شب بهش اسمس میدم که روی پشت بوم داره صدا میاد تو نیستی دارم میمیرم از ترس ولی خو الان با پسره تماس گرفته که من امشب دیرتر میام خونه نگران نباشید.
اصلا هر مردی باید شیش ماه یه بار قهر کنه یه هفته بره خونه ننه اش تا واسه زنش محبوب تر بشه ..به خداااا
اینم گذاشته بودم امشب تا صبح که خونه نیست باش برقصما که نشد

ساعاتی رو زنونه سپری میکنی.
همون اول کار شعار مرگ بر مـــَرد گفته میشه و قراره هیچ صحبتی از مرد مصب نباشه.
ولی آخرش ته همه حرفا ، یه عشق به سقف چسبیده است که تقدیم آقایون میشه .
و اینجاست که میشه پی بــُرد که عمرا بدون مرد نمیشه زندگی کرد این فحش هایی هم که نثار روح و روانشون میشه فقط واسه ابراز احساساته خیلی خودشون رو ناراحت نکنند تو رو خدا
#@#@#@#@#@#@#@
توی کافی شاپ نشستیم حرف خانوم میز پشت سری واسم جذاب میشه یهویی میگه آقای فلانی بهم گفته بیا دوست باشیم و دوستی پاکی داشته باشیم و من بهش گفتم آره دقیقا منو شوهرم توی خونه همین دوستی پاک رو داریم اولش متوجه منظورش نشدم ولی دیگه بعد متوجه شدنش کف کافی شاپ غلط میزدم از خنده. خدایی ملت چه حرفایی تو آستین دارن
خدایا منو ببخش به حرفای خانومه گوش کردم سخنانش خیلی گیرایی داشت سگ مصب
تازه این حرف رو واسه شوشو هم گفتم و اونم کلی چپ چپ نگام کرد ولی این نگاه ها عمرا بتونه در من اثری داشته باشه
#@#@#@#@#@#@#@#@
بعد از این که از دوستی ها جدا شدم هوس تنهایی چرخیدن بدجور به روح و روانم چنگ انداخت دست بردم سمت جعبه ی سی دی های و همینجوری شانسی یکیش رو انتخاب کردم و هولش دادم توی دستگاه.
و دقیقا حدود دو ساعت فقط با ایــــــــــن تـــــــــــــــرانه نفس کشیدم ،همخونی کردم ، داد زدم، توی خیابونها چرخیدم هنوز سیر نشده بودم که شوشو تماس گرفت و خیلی عصبانی منو دعوت کرد به خونه اگه تماس نگرفته بود گنجایش این که تا صبح بچرخم و این موزیک رو گوش بدم رو هم داشتم
خـُل و دیوونه هم خودتونید
لعنت به همه چهارشنبه های سال

پات رو از خونه که میذاری بیرون با شنیدن صدای باد که میان برگ چنارهای سر به فلک کشیده ی خیابون پیچیده همه روحت غرق لذت میشه.
اولین تاکسی که جلو پات می ایسته اون مسیر مزخرفی رو که میگی تو رو میبره.
اون راننده ی مو فرفری خوش اخلاق فوری صدای ضبط ماشین رو بلند میکنه با شنیدن این ترانه ( یارب چه تلخه طعم ِ جدایی ///فصل بهارم پس کی می آیی) از فرزین یه موج شادی همه وجودت رو فرا میگیره.
امروز یه عالمه نشونه های کوچک از شاد بودن واسم ارسال شد و پی بردم امروزم رو خودم اشتباه شروع کردم . امروزم باید شاد میگذشت خودم گند زدم بهش
ای روز ی که گذشتی منو ببخش که اشتباهی تو را سپری کردم.
موزیک متن
از قدیم گفتند: سالی که نکوست از بهارش پیداست.
در یک هفته برای بار دوم باز هم کشور غرق در شادی شد. خدایا مرسی
#@#@#@#@#@#@
بعدا نوشت: از صبح سرعت نت خیلی مزخرف بود ولی با این حال تا وبلاگی به روز میشد میخوندم و کامنت میدادم.
الان میرم وبلاگها تا جواب کامنتها رو بخونم اصلا کامنتی از من ثبت نشده. باور کنید واسه همه کامنت داده بودم

بدجور درگیر شده بنده خدا
هر شب که سرم رو میذارم روی بالشت به خودم قول میدم که فردا صبحش زود بیدار بشم و برم باشگاه اسم بنویسم .فلان کار و بکنم بسان چیز رو بخرم ولی صبح (ساعت9) که بیدار میشم میبینم اصلا حسش نیست توی این گرمای تابستونی پام رو از خونه بذارم بیرون.
ولی دیگه امروز قسم خوردم فردا صبح زود بیدار شم اولین کار برم مدرسه ی پسری پرونده اش رو بگیرم و ببرم ثبت نامش کنم بعدش هم برم به کارهای عقب افتاده برسم.
خدایا کمی آرامش ذهنی عنایت بفرما در کنارش هم اراده ...ممنونتم
با اینم خوب میشه قر داد+===> برقصــــــا

از صبح صفحه ی سفید [[ پست مطلب جدید]] بلگفا جلو روم بازه ،با این که پرم از حرف ولی هیچ مدله نمیتونم بنویسمشون.
و این حال خیلی غمگینه خیلی
موزیک متن

دیگه دیروز حس کدبانوگری گل کرده بود گفتم بیا اینارو بزنیم به دیوار.
که نتیجه اش ایـــــــــن شد
حالا از دیروز غر میزنه چرا اینارو این قسمت چسبوندی؟ لوله گاز از وسطش رد شده
چرا اون دوتا آخری کج شده؟ (داشتم با خواهری تلفنی صحبت میکردم کج شد)
میگم خو خودت کمکم میکردی همش تقصر توه که دستت رو هی تکون میدادی.
این عکس از نزدیک گرفتم خیلی خوب شد. ولی از در اتاق که بهش نگاه میکنی کلا به اتاقش یه جلوه ی خاصی داده.
حالا قراره برا اتاق خواب خودمون یه طرحی که به اتاق خواب بخوره رو بگیرم ولی دیگه درست بچسبونم کج نشه [نیشخند]
#@#@#@#@#@#@#
دیشب ساعت نه بود که برق رفت به شوشو گفتیم بیا مارو ببره بیرون (آخه شنیده بودیم که قراره برو بچ برنامه داشته باشن توی خیابونها)
با هزار تا قرو ناز و ادا راضی شد مارو ببره.
سرتون رو به درد نیارم از وقتی رسیدیم به جاهایی که بزن بکوب و شادی بود این شوشو هی غر زد : حالا این کارا یعنی چی؟
این جلف بازی ها دیدن داره؟
الان شما از این ترافیک دارین لذت میبرین؟
اینقدر غر زد که همه حس شاد منو پسری سرکوب شد و گفتیم مارو ببر خونه.
وسطای راه از رفتارش پشیمون شد ولی خو برگشتیم خونه دیگه ...
بعد از این که همه شادی مارو زهر مار کرد پشیمونیش بخوره فرق سرش اصلا.
اصلا تو روح همه مردهااااااااااااااااااااااا
ایـــــــنم هست
مراقب دامنت باش ..
می ترسم روزی ,
تنهاییم دامنت را بگیرد ..
---------------
بهمن فاطمی
که مزّه روحم عوض شود...
(سید علی میرافضلی)
مردها موجودات ناشناخته ای هستند.
یه وقتایی دوست دارن همه مشکلاتشون رو واسه خودشون نگه دارن و حتی یه اشاره هم بهش نکنند.
یه زمانهایی هم دوست دارند بشینند چهل ساعت در موردش صحبت کنند.
حالا دیشب از اون شبهایی بود که شوشوی من دوست داشت بشینه و در مورد مشکلش با من صحبت کنه.
بعد از اونجایی که این آقایون کلا وقت نشناس تشریف دارند آقا ساعت یک نیمه شب رو واسه صحبت کردن انتخاب کرده بود.
بعد اون هی حرف میزد منم هی میگفتم اوهوم اوهوم اوهو.. دیگه نمیفهمیدم چی میگه فقط یه زمان بیدار میشدم میشنیدم که داره بهم میگه متوجه هستی چی میگم؟
منم باز میگفتم اوهوم اوهوم اوهو....
و این پروسه تا ساعت دو نیم بود فکر کنم که ادامه داشت و بعدش که چشم باز کردم دیگه هوا روشن شده بود و شوشو میخواست بره اداره.
بهش میگم عزیزم الان بهتری؟ آروم شدی؟
دیدم با چشای خونی داره نگام میکنه و هیچی نگفت.
الان از صبح هی دارم باش تماس میگیرم و هی چرت و پرت میگم بفهمه من از رفتار دیشبم پشیمونم. خدا کنه وقتی برگشت خونه باز بشینه باهام حرف بزنه
الان حس ندامت در من موج میزنه شما که متوجه اش شدید؟
اینم موزیک متن دیگه
تا تو سرت را بر آن بنهي ...
اونم با وحشی بازی کلیپس رو از موهات جدا کنه ، موهات رو بپیچونه دور دستش و بگه منم همیشه دوست داشتم زنم موهای بـُلـَندی داشته باشه تا بتونم موهاش رو دور دستم بپیچونم و از تخت پرتش کنم پایین که هی منو انگولک نکنه
خیلی درد داره از تخت که هیچی از اتاق هم پرتت کنند بیرون و در رو قفل کنند
موزیک این متن هنوز موزیک پست پایینه
(سهیل سلجوقی)
یعنی اصلا یه وابستگی مزخرفی به خونه خودمون دارم که نگو اصلا حوصله ی این که برم خونه ی مامان یا مامان شوشو رو ندارم.
ولی این ننه ها درک نمیکنند و هی میگن بیاید خونه مون. منم که دیگه نمیتونم به این تنبلی خودم غالب بشم واسه همین دعوتشون رو رد میکنم و از اون ور ننه ها ناراحت میشن.
کاش یه خورده این ننه ها حال ماهارو درک میکردند.
این روزها شدم خدای خواب.
یعنی ولم کنند تا یازده دوازده خوابم . از اونور هم شوشو بیاد ناهار بخوریم باز خوابم تا شیش عصر .
بعد دیگه یازده دوازده شب باز میخوابم تا ....
الان این حس تنبلی رو تونستم خوب به شماها هم منتقل کنم آیا؟
بعد دیروز هی واسه شوشو غر زدم که من نمیخوام خوابالو باشم دلم میخواد صبح زود بیدار شم ورزش کنم و به کارهام برسم.
دیگه امروز شوشو 8 صبح از اداره تماس گرفت که راحیل بیداری؟
باز 8:30 راحیل بیداری؟
باز 9: راحیل بیداری؟
باز 9:30 راحیل بیداری؟
باز 10 قبل از این که بگه راحیل بیداری؟ گفتم وقتی یکی یه غلطی میکنه یه حرفی بهت میزنه جنبه داشته باش و کلی هم فحش های عاشقانه نثارش کردم.
حالا از صبح دارم نقشه میکشم عصری که خواست بخوابه هی نیم ساعت به نیم ساعت برم بیدارش کنم زجرش بدم که حساب کار بیاد دستش.
میگم مردها جنبه ندارن شماها قبول نمیکنید .
خدایا یه توان به من بده امروز عصر برم خونه ننه ام دلش رو شاد کنم [نیشخند]
در مورد این موزیک هم حرف نزنم بهتره خودتون گوش کنید دیگه

به تقویم ِ روی دیوار دقیقا"...
سال ِ یکهــــــــزار و سیصد و نبودن ِ توست
آری گلم
تاریخ بی حضور تو ، اینگونه می گذرد
مهران پیرستانی
یه روزهایی هم میرسه که در قعر بدبختی دست و پا میزنی و هرچی ذهنت رو انگولک میکنی حتی یه نقطه ی کوچولو واسه شادی هم پیدا نمیشه
و درست وقتی توی قعر چاه داری زار میزنی که یکی به دادت برسه یهویی گوشیت زنگ میخوره و یه عالمه خبر خوب بهت میرسه و تو از شوقت دقیقا پنج شیش ساعتت رو توی آشپزخونه میگذرونی تا همه مقدمات یه پذیرایی شیرین برای مهمون هات رو آماده کنی.
وقتی بشینی سه ساعت این موزیک رو با هدفون گوش کنی آخر سر کارت به خوردن چایی نبات می کشه دیگه
به جای اذان حافظ خوانده اند
که اینگونه
از چشم هایت غزل می ریزد؟
-------
ناصر رعیت نواز
وقتی خیلی روون و راحت حرف میزنند دیگه به درد نمیخورند هی مادره باید راه بره هی داد بزنه بچه خفه شوووووووووو چقدر ( وِ ِر )حرف میزنی.
دقیقا از وقتی مدرسه تعطیل شده و این پسره خونه است من همین مشکل رو دارم. یعنی هی باید داد بزنم خفه شو که من خفه شدم از دست حرفای تو
آقا این کادر آموزش پرورش چرا مدرسه ها رو 12 ماه در سال نمیکنند خوووووووووووووووو اینا چی می خوان از جون خانواده ها که ایام تابستون رو تعطیل کردند؟
آقا یکی از این کاندیدهای ریاست جمهوری اعلام کنه ما مدرسه را 12 ماهه میکنیم من میرم بهش رای میدم
به شرف ِ نداشته ام هم قسم میخورم کل تابستون رو به کادر اموزشی مدرسه ی پسری بستنی بدم. :)))))))))))))))))))))))))
بازیگوش امروز بهترین روز ِ واسه تو و ما، چون روز تولدته و من این موزیک رو تقدیم میکنم [مدیونید فکر کنید الان دارم هی خودمو لوس میکنم]
موزیک ربطی به تولد نداشت ولی یه عالمه حرفای خوب داره که تقدیم به خودت عزیزم
لای شعرهایم
قدم میزنی و سیگار می کشی
حس میکنم
پیشم نشستی و
خیره به چشمانم
... بوسم میکنی ..
من عاشق شعرهایم هستم ..
-----------
بهمن فاطمی
بعد اوی این خیابون درختان کهنسال زیادی هست .فکر کنم از تک تک درختا آویز شدیم و عکس انداختیم.
پسری وقتی عکس زیر رو دید اعتراض کرد که تو بیشتر به پیکانه اهمیت دادی تا پسرت :)
در عکس زیر هم راحیل به درخت افتخار داد و باهاش عکس انداخت
اینجام دیگه آخر خط بود و سر یه چهار راه شلوغ یه بیلبورد تبلیغاتی دیدیم که جون میداد واسه عکس گرفتن نشد ازش بگذرم و عکس نندازم. 



و با این جیگولک بازی ها اصلا عصر جمعه رو احساس نکردیم.
راحیلی نوشت: و خدا بلگفا رو ازاد کرد ایشالا فیس بوک رو هم آزاد کنه
من
به تکانهای لبت
محتاجم !
-------
ناصر رعیت نواز
15 روز واسه آقایون 15 روز واسه خانومها
یعنی میگم 15 روز اقایون برن واسه خودشون زندگی کنن وخانومها هم بچه نگه دارن و به خونه زندگی برسن و وقتی آقایون برگشتن خانومها برن واسه خودشون زندگی کنند.
بعد این 15 روز استراحت شخصیه همه مجبور بودن برن مسافرت ....
بعد یارانه هم واسش در نظر میگرفتم که مردم با خیال راحت برن خوش گذرونی.
حالا بیاید به من رای بدید تا خوشبختتون کنم
موزیکی کاملا عصر جمعه ای
کجایی ؟
هی پشت این گوشی
جای شماره ،گریه ام را می گیرم
حواست به بی تابی آغوشم هست؟
چقدر مشغولی عزیز!
منیره حسینی 
خدایا کمی اراده عنایت بفرما ..فقط خودت از پس من بر میای.
دندون نوشت: بالاخره این دندون ِلب جر بده عصب کشی و پر شد و من خیالم راحت شد. اصلا ترس نداشت ولی خو نمیشه این جور چیزها رو گنده نکرد و سر سری از کنارشون گذشت اونوقت سوژه واسه وبلاگ از کجا بیارم.
حالا دیگه برم مسواک بزنم چون اصلا از این مدل سوژه ها واسه نوشتن خوشم نمیاد
و اینم یه موزیک احساساساساساساساساساساساتی
تنها شام خوردن
تنها زندگی کردن ..
به خودت که خو میگیری
با "تنهایی" ، زندگی میکنی
شام میخوری
با تنهایی
میمیری
درست وقتی که تنها نیستی ..
سیدمحمد مرکبیان
دو شبه با دهن باز میخوابم. یعنی تا دندونام میاد رو هم دندون درد میگیرم ...نمیدونم چرا اینجوری شدم من هیچ وقت درد سست نبودم. تحملم در برابر درد خیلی بالاست. فکر کنم همه اش بخاطر ترسم از پنجشنبه صبح باشه که درد توی تنم مونده :)))
دیروز پسره رفت دوش بگیره منم داشتم لباسها رو اتو میکشیدم. توی آشپزخونه کار داشتم تا پام رو گذاشتم توی آشپزخونه دیدم دارم توی یه رودخونه راه میرم.
نگاه کردم دیدم اب داره از حمام میریزه بیرون.
آقا پسر شوت ِ من رفته حمام سر ِ راه آب رو برنداشته بود کف حمام شده بود پر آب، اونم ذوق مرگ که آب جمع شده و آب هم از حمام سرریز میشد توی راهرو از اونجا هم می آمد توی آشپزخونه خلاصه که موکت و فرش و همه چی به گند کشیده شد.
خلاصه که دیروز نقش کوزت و غریق نجات رو با هم بازی میکردم توی خونه.
موزیک متن
خیالت از چشم های من
تقصیر هیچ کس نیست که ...
میدانی...
تنهایی من از کــُرگی دُم نداشت
حمیدرضا هندی
موزیکـــــــــ متن
| Sara |

