ماجراهای من و ننه ام


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

پشت حـــــرف‌های یه مرد
پشت نوازش‌ها
سرزنش‌ها
پشت تـــمامِ نـــگاه‌های معنی‌ دار
پشت ســـکوتِش
...
پشت لبخـــند‌های پر از رازِش
عـــشقی‌ ست
پـــنهان تر از محبت زنانه...



 متن بالا  رو قبلا گذاشته بودم ولی بازم دلم خواست بذارم. :)
چندروز پیشا مامانم آمد خونه مون اون گل پشه سفید زده هارو که یادتونه همون رو دید که خیلی دراز و بدقواره شده گفت سرش رو با چاقو بـِبـُر بعد فوری بزن توی خاک که ریشه بزنه
حالا اون موقع که گفت سرکه بزن به گلت زدم پشه هاش نرفت خدا کنه حالا که سر گلم رو با چاقو بریدم و زرت گذاشتمش توی خاک ریشه بزنه و خشک نشه.
اینم بگم خون ِ گله سفید بود اینقدر از جایی که جداش کردم خون ریخت که دلم براش سوخت. حالا هی بهش قرض آهن میدم تا خون از دست رفته اش برگرده

اینم گل گردن خونی و اون کله ی بریده شده که رفته توی خاک

واسه روز پدر که رفتم خونه مامانی ،مامان داشت کوفته قلقلی میکرد.
بعد هی کوفته ها رو قلقلی میکرد هی میگفت نمیدونم این دفعه چیش زیاد شده کوفته شله خیلی شله ،بعد منم مثل سبک ها تا میگفت شله شروع میکردم به دست زدن اون یکی ابجی سبک تر از خودم هم داد میزد شله و من محکم تر دست میزدم. بماند مامانم چقدر حرص خورد ولی خو سهمیه ی منو داد آوردم خونه و امروز دارم کوفته میپزونم.
صبح که مامانم تماس گرفت بهش گفتم کوفته درست کردم میگه مامان به کوفته قلقلی ها یه حمد و سه تا سوره و ایت الکرسی و چندتا چیز دیگه بخون فوت کن بعد بنداز توی قابلمه کوفته ها وا نره
بعد خبرم کن ببینم کوفته ها موقع پخت وا میره یا نه
حالا من یه دور تسبیح صلوات فرستادم اون چیزایی که مامان گفت خوندم و فوت کردم رو کوفته ها انداختم توی قابلمه. ایشالا که وا نره دل ننه ام شاد بشه.
همین الان نوشت ننه م زنگ زده میگه ننه کوفته ها خوبن؟ میگم ها ننه سلام میرسونن وا نرفتن
همچی خدا رو شکر کرد انگاری بهش گفتن مثلا عروست سه قلو پسر زاییده.
خو ننه کوفته باید یه بارم وا بره یا نه؟


اینم چندتا از  کوفته نپخته ها





دوتا صدای پر از آرامش که با هم یه ترانه رو همخونی کنند نتیجه اش میشه این


+ یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۲ | 13:27 | راحيل |

Sara