تکنولوژی اسمسی


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست


ایام عید که تهران بودیم و رفتیم درکه یه خونه ی خیلی باحال بود.

کنارش جوی آب رد میشد اینورش هم رودخونه بود. کنار درش هم یه درخت بود که یه منظره ی واقعا چشم نواز داشت.

تا این خونه رو دیدم جیغ زدم که شوشو اینو ببین چقدر خوشکله. اونم قول داد بعد بیاد واسم بخره و بشه واسه خود ِ خودم.

چقدرم واسش نقشه کشیدیم.

قرار شده وقتی شوشو بازنشسته شد و پسره رفت سر زندگیش بریم توی این خونه زندگی کنیم بعد هر عصر بیایم توی پله های جلو درش بشینیم چایی و قلیون هم بذاریم و از عصرهامون لذت ببریم.

کلا همچی خانواده ی سرخوشی هستیم ما.

البته واسه ایام شباب هم رفتیم جلو در خونه مون مدل به مدل عکس انداختیم که هی نگاش کنیم و فراموش نکنیم همچی خونه ای هم داریم.

زیر پای شوشو جوی آبه ، کنار دست منم یه جاده ی باریکه و کنارش یه رودخونه است.



عکس حذف شد


+ دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ | 11:10 | راحيل |

Sara