ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
ایام عید که تهران بودیم و رفتیم درکه یه خونه ی خیلی باحال بود. کنارش جوی آب رد میشد اینورش هم رودخونه بود. کنار درش هم یه درخت بود که یه منظره ی واقعا چشم نواز داشت. تا این خونه رو دیدم جیغ زدم که شوشو اینو ببین چقدر خوشکله. اونم قول داد بعد بیاد واسم بخره و بشه واسه خود ِ خودم. چقدرم واسش نقشه کشیدیم. قرار شده وقتی شوشو بازنشسته شد و پسره رفت سر زندگیش بریم توی این خونه زندگی کنیم بعد هر عصر بیایم توی پله های جلو درش بشینیم چایی و قلیون هم بذاریم و از عصرهامون لذت ببریم. کلا همچی خانواده ی سرخوشی هستیم ما. البته واسه ایام شباب هم رفتیم جلو در خونه مون مدل به مدل عکس انداختیم که هی نگاش کنیم و فراموش نکنیم همچی خونه ای هم داریم. زیر پای شوشو جوی آبه ، کنار دست منم یه جاده ی باریکه و کنارش یه رودخونه است.
| Sara |
