ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
چرا اینطوری میلرزی؟ چرا یخ کردی؟ حالا چرا گریه میکنی. اون لرزش اون صدای افنجار فقط واسه چند ثانیه بود ،ولی اثرات به روح و روانمون واسه یه عمره. همه اهالی محل نیم ساعت توی کوچه بودن. چراغ همه خونه ها روشن بود. من و پسری توی سالن دست همو گرفته بودیم از دریچه صدای همسایه هارو گوش میدادیم. خواهر شوشو تماس گرفت از سلامتمون با خبر بشه ،میگفت سمت اونا یه ریز صدای آژیر آمبولانس میاد نگران شده و با همه تماس گرفته. با همه این اتفاق ها شوشو حتی از جاش یه میلیمتر هم تکون نخورد بهش میگم مرد بیا به من بچه ات روحیه بده. میگه: نترسید.آخر همه این اتفاقها مرگه که اونم حقه. ولی واقعا مردن با ترس خیلی وحشتناکه. خدایا خودت رحم کن. زلزله ی نصف شب خیلی وحشتناکه خیلی. از ساعت سه و ده دقیقه که زلزله آمد یه ترس بزرگ همه وجودمو گرفته..خدا کنه خونه ای روی سر صاحب خونه ای خراب نشده باشه چون خیلی در آوره. راحیل شجاع که از ترس ساعت 5:30 صبح داره پست میذاره.
| Sara |
