حفظ آرامش


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

چه عاشقانه ای خواهد شد
وقتی نگاه در نگاه تو
نفس در نفس های تو
در آغوشی پر از عطر تن تو
آرام بگویم " دوستت دارم " ..

مهدی . ج . و


چندین ماهه که چندتا وسایل گنده واسه خونه نیاز داریم.

هر روز دارم تو گوش شوشو وز وز میکنم که اینا رو میخوایم بیا بریم بخریم.

اونم هی وعده ی سر خرمن میده.

دیگه دیروز اینقدر عصبانی شدم که رفتم از بانک پول گرفتم و گفتم خودم یه (شیر مرد) م اصلا هم به تو نیاز ندارم خودم تنها میرم میخرم.

دیروز واسه ماست مالی آمد بیرون واسه خرید ولی خووووووووووووو هر چی دیدیم گفت اینجاش کجه اونجاش کجه.

یعنی دیگه وسط ِ خیابون میخواستم خودمو پرت کنم جلو اتوبوس خط واحد که مطمئن بشم له میشم و جون سالم به در نمیبرم.

ولی خو هی نفس عمیق کشیدم و تا ده شمردم و ارامش رو حفظ کردم.

امروز صبح هم همون پروسه ی خرید مدل دیروز تکرار شد.

ولی خو دیگه من طاقتم طاق شد و نتونستم حرف نزنم.

یعنی اگه خودم پشت رول بودم مطمئنن با ماشین میرفتم زیر تریلی تا دوتامون از بین بریم و دنیا از دستمون یه نفس راحت بکشه. ولی خو اقای خونسرد داشت رانندگی میکرد و در آرامش کامل از همه هدیه های که واسش خریده بودم انتقاد میکرد.

منو میگی دیگه کاردم میزدی خونم در نمی آمد.فکر کن حتی از گوشی که پارسال واسه روز مرد واسش خریدم هم ایراد گرفت و گفت تو رفتی واسه من یه گوشی بی قابلیت خریدی و یه عالمه چرت و پرت.

تنها کاری که از دستم بر آمد این بود که به جون پسری واسش قسم بخورم که تا نفس میکشم هیچ وقت هیچ هدیه ای واسش نگیرم. 

راحیلی نوشت 1: اینم دستور تهیه ی  کیک یخچالی  

دیروز درست کردم ولی خو من پودر زلاتین کم زدم موادی که میریزی وسط بسکوئیت ها خودشو نگرفت پودر ژلاتینش بیشتر بشه مهم نیست


راحیلی نوشت 2: سیانور لازم شدم اصلا.

راحیلی نوشت 3: موزیک این متن



این پست از اول تا آخرش شد [ ولی خو]  مجبورید تحمل کنید میفهمید مجبورید

+ پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ | 20:3 | راحيل |

Sara