ماماني عاشق | تب


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

بی تو
بـی‌ خـودم
بـی‌ حضــورِ عشــق
ســخـت گریســـته ام
رغـبـتِ عجـیـبـی‌ دارم به دیـوانــه شــدن
...
رغبت عجیبی‌ به بیراهه زدن
دوسـت دارم دسـت‌هایم را روی سـینه‌ام
روی امـن‌تـرین جای بدنم بگذارم
و برای همیشـــه بخوابــم
خواب
خواب
خوابـی‌ بـرایِ نـبــودن
نـبــــــــــــودن....


نیـکـی‌ فـیـروزکـوهـی





از شب قبلش گوشی رو خاموش کردم که اسمس به دستم نرسه ،واقعا هیچ حسی، هیچ انگیزه ای واسه جواب دادن به اسمس های تبریک از طرف اونایی که سالی یک بار هم سراغت رو نمیگیرن نبود.

تا عصر طاقت آوردم و روشن نکردم گوشی رو،، ولی وقتی روشن کردم سیل اسمس بود که سرا زیر شد. یه حس خوب همه وجودم رو گرفت با لب خندون همه رو خوندم و جواب دادم.
بعضی اسمس ها شادی رو به وجودم هدیه کرد چون میدونستم فرستنده ی اون متن حرفش رو واقعی زده که به دلم نشسته
واسه بعضیهاش هم داد زدم خفه شوووووو رنگین کمون.

مهستی داره میخونه: هیچکی از رفتن من غصه نخورد،
هیچکی با موندن ِ من شاد نشد.

داره واسه من میخونه. دلم میخواد برم و تا وقتی دلتنگم نشدن بر نگردم.
اینقدر نباشم تا غرورشون رو له کنند و بگن برگرد ...فقط همین برگرد میتونه آرومم کنه (برگرد) ی بدون هیچ حرف پر محبتی برای من میشه دنیایی از محبت.

راحیلی نوشت1: حاصل راه رفتن  ِ زیر بارون ِ دیروز ،شعله ور شدن شعله های آتش عصبانیت دیروزم در امروز میباشد.

[ تب دارم در حد فر با حرارت 200 درجه ی سانتی گرادی]

راحیلی نوشت 2: این پست،،، برای این است که نویسنده فقط با نوشتن به آرامش میرسد شاید سر به نیست شود شاید هم ماندگار تا همیشه.

راحیلی نوشت 3:  یکی بره پویا رو از جای من ببوسه چطور به دل من راه پیدا کرد و تونست حرف دل منو توی این ترانه بخونه  آخه؟
+ پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ | 12:5 | راحيل |

Sara