همانند خری مانده در گِل


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

صبح ساعت 8:30 صدای تلفن بیدارم کرد شنیدم داره اسم داداشی رو میگه، فهمیدم از خونه داداشه است. کلا خواب آلود بود فکر کردم دارم خواب میبینم که تلفن زنگ میخوره باز خوابیدم.

چند دقیقه بعدش آرزوی سحر خیز تماس گرفت و فهمیدم نه واقعا تلفن داره خودکشی میکنه.

جوابشو دادم گفت : زن داداشه باهاش تماس گرفته و گفته امروز ساعت 6 عصر همه بریم خونه مامان ،چون امروز تولد مامان جونمه این زن داداش چاپلوس میخواد واسه مامان کیک تولد بخره و بیاره میخواد دور هم باشیم.

خلاصه یه خورده با خواهر کوچیکه قربون صدقه ی این زن داداش مارموز و چاپلوس رفتیم .

حالااااااااااا از صب دارم فکر میکنم واسه تولد مامانه چی بخرم؟ خو چند روز دیگه ام روز ننه است

ای تو روح اول تا آخرت زن داداش مهربون و ....

حالا من واسه امشب چی بپوشم؟ چی بخرم؟

نـــنـــه تولدت مبارک


+ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ | 14:7 | راحيل |

Sara