بمون و عشقتو بال و پرم کن


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

از کمد لباس هایت
سینه چاک ترم
در من بیاویز
عریانی ات را

-----------
محمدمسعود کرمی



و بالاخره پروسه ی تمیز کردن کمدها و رگال لباسها امروز به پایان رسید.
یعنی حتی یه جوراب اضافی هم واسه خودم نگه نداشتم. تا این حد تکوندم کمدها رو .
وای از وقتی شوشویی چشمش خورد به لباسهایی که باید میذاشتیم بیرون.
یعنی همه رو برانداز کرد هی گفت راحیل این حیفه ، میشه پوشید ، وای راحیل این حیفه منو یاد ننه ام میندازه ، وای راحیل اینو بذاریم واسه نوه هامون دلشون شاد بشه.
منم اولش خونسردی خودمو حفظ کردم ولی بعدش دیگه گذاشتم گلوم نفس تازه کنه یه خورده بلند بلند باش صحبت کردم  که  راه نفس ش باز شه
و در آخر هم هم شوشو خان رو مجبور کردم لباسهای اضاف رو از خونه ببره بیرون و بذاره هرجا دلش خواست. این یعنی زجر :)

عکسه رو فقط بخاطر دسکشه خانومه گذاشتم ... خودم یه دونه از این نیم انگشت هاش رو دیدم میخوام بخرم ولی هنوز نرفتم سراغش. عاشق این دستکش هام. (راحیل ندید بدید)

ایــــــــــــــــــــــــــــن خوراک امروز من شد...

میخوای آغوشتو از من بگیری
..............

نگا کن قلب خسته م سختیا رو
به عشق بودنت آسون گرفته
..............
دوباره عاشقم شو باورم کن
+ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ | 18:1 | راحيل |

Sara