یه وقتایی


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

یه وقتایی باید واسه خودت زندگی کنی ،رها از همه شلوغی های زندگی ،رها از همه مسئولیت ها.

باید صبح هر موقع دلت خواست از جات بلند شی ، واسه خودت یه صبحونه ی توپ درست کنی ،نون سنگک رو بذاری رو سر بخاری برشته بشه و یه نون پنیر گردوی خوشمزه با چایی داغ خودت رو مهمون کنی ، یه پتو و بالشت بندازی جلوی تی وی و دراز بکشی سریال گری آناتومی رو ببینی .


باید وقتی به خودت میای و میبینی هنوز ناهار آماده نکردی ناراحت نشی فوری تلفن رو برداری و زنگ بزنی از بیرون ناهار بیارن.

باید همه استرسها رو بیخیال بشی.

باید خودت رو رها کنی از همه وابستگی های عاطفی.

الان چند روزه  رها شدم از همه افکار و وابستگی ها . کارم شده دیدن سریالهایی که خریدم . البته فقط یه روزش آماده کردن ناهار فراموش شد . مابقی روزها ناهار درست کردم [راحیل کدبانو]

یه شبهایی هم ساعت 1:30 وقتی بیخوابی میزنه به سر هر دوتون میتونید خیلی شیک و مجلسی آماده بشید و به بهونه ی بنزین زدن از خونه بزنید بیرون و یک ساعت واسه خودتون توی خیابونهای خلوت بچرخید و فقط موزیک گوش کنید و هی غر بزنید که خاموش کن اون سیگار سگ مصب رو خفه شدیم. اونم همه شیشه های ماشین رو بده پایین و شما منجمد بشید و دیگه یه کلام سخن از دهنتون نیاد بیرون.

*و شاید همه این کسالتها و تنبل بازی ها واسه پی ام اس باشه نگران نباشید میگذره.


از کلنجار خیلی خسته ام ،سکوت شده کار ِمن [کاوه آفاق]



+ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۱ | 13:19 | راحيل |

Sara