کاموا،استکان قجری،گلدون


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

یادتونه داشتم با اون کاموا زرد و سبزه واسه خودم  یه چیزی میبافتم؟

به نیمه که رسید کاموا کم آوردم. امروز رفتم مدل کامواهه رو بخرم گفتن این کاموا واسه پارساله دیگه امسال نداریم.

یعنی هر جا کاموا فروشی توی شیراز بود رفتما گیرم نیومد.

ولی خوب یه کتاب قلاب بافی مدل شنل و اشارب گرفتم که حالا با این کاموایی که دارم بخاطر این که دلم نسوزه یه چی کوچیک ببافم. ولی خو اینقده حالم گرفته شد نتونستم این پیرهنه رو تمومش کنم مدلش خیلی شیک بود خیلی. داغش به دلم موند.

#*#*#*#*#*#*#*#*#*

این روزها هر جای شهر باشم خریدهام که تموم شد خودم رو می رسونم محله های قدیمی شیراز واسه خودم توی اون محله ها قدم میزنم مغازه ها رو میبینم ،فروشنده های پیر و چروکیده که چهار پایه ی چوبی پایه کوتاه رو گذاشتن  توی آفتاب کنار دیوارهای  کاهگلی مغازه ، استکانهای کمرباریک قجری  کنار دستشون ، واسه خودشون چایی میریزن پشت بندش هم سیگار میکشن و با هم گپ میزنند .....

افسوس روزهای پیری خودم رو میخورم که حتما یه لیوان گنده ی چایی بغل دستم گذاشتم . تریپ روشن فکری هم برداشتم روی مبل کنار شومینه لم دادم و دارم کتاب رازهای جوان سازی پوست رو میخونم و حسرت اون پیرمرد هایی رو میخورم که در ایام جوانی دیدم. 

#*#*#*#*#*#*#*#*#*#*

خلاصه که امروز در این گشت و گذار بازار قدیمی دوتا گلدون شیک خریدم.

درسته کریستال نیستن ولی شیکن. دوستشون دارم.

واسه افتتاحشون هم از شوشو خواستم واسم گل نرگس بگیره بذارم توش که خدارو شکر نگرفت.

فردا خودم میرم گل میخرم هدیه میکنم به خودم



من

به سیگارم

و به چشمان تو

و به آرامشی که از آغوش تو می گیرم

ایمـــــان دارم...

آیا این ها برای رستگاری ام، کافیست..؟؟

"" حمیدرضا هندی""

+ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱ | 21:0 | راحيل |

Sara