شلغم


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

نشستی داری تی وی نگاه میکنی و قلاب بافی می کنی.

همینجوری هم اشکات جاری ه.

آب بینی ت هم روون ه.

کنار دستت هم پر دستمال شده.

کلافه ای.

دیگه از خودت خسته شدی.

میری یه بالشت و پتو برمیداری میاری جلو شومینه دراز میکشی.

دیگه لرز هم میاد سراغت.

پشت بندش تب هم میکنی

تبریک میگم شما دچار سرماخوردگی شدید.

الان هم یه خروس نو شکفته با شما صحبت می کنه که تازه لرزش تموم شده تب کرده گرمش شده از زیر پتو آمده بیرون از همه سوراخای صورتش هم داره مثل فواره آب میزنه بیرون.



+ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱ | 23:22 | راحيل |

Sara