ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
این روزهای آخر سال با دلتنگی و کلافگی میگذره همیشه گفتم عاشق آخرین روزهای اسفندماهم ولی امسال همه چیز تغییر کرده سه هفته ماموریت شوشو و نبودنش کلافه کرده منو مریضی مامان شوشو ، دیدن حال خرابش منو کلافه و سردرگم میکنه ،هیچ کاری از دستمون بر نمیاد و این بدترین درده شنیدن صدای شوشو از پشت تلفن وقتی داره در مورد مامانش صحبت می کنه و توی صداش پر التماسه که بیشتر وقتم رو پیش مامانش باشم اون حالش حال منم خراب میکنه. راحیلی نوشت : بیست و هفت اسفند عروسی پسر خواهر شوشوه واسه هفته آینده باید بریم تهران، ولی حال مامان شوشو اینقدر خراب و داغونه که هیچ هیجانی واسه مراسم عروسی واسمون نمونده .
| Sara |
