ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
نیما معماریان
تو
.
. در دلَم !

واسه سال 83 بود. اون روزهایی که سه سالی میشد که شوشو کارمند اداره شده بود و بخاطر شغلش سه سال بود توی یه شهرستان کوچولو در غربت زندگی میکردیم.
بالای کاغذ نوشته بودم حقوق دریافتی اردیبهشت 83 ((69000)) شصت و نه هزار تومن ؟؟؟؟
تا چند دقیقه زوم کرده بودم روی صفر ها ببینم اشتباه نمیبینم.
بعد که هزینه های روزانه رو چک کردم دیدم ما توی اون سال 40 هزار تومن کرایه خونه میدادیم و فقط و فقط با 29 هزار تومن زندگی میکردیم.
بعد نشستم به دیدن آلبوم اون روزها ..با این در آمد کم چه زندگی عاشقانه ای داشتیم.
چقدر به هم وابسته بودیم.
اداره ی شوشو نزدیک خونه بود هر صبح وقتی از خواب بیدار میشدم یه لقمه ی گرم واسش میگرفتم با پسرک کوچکم پیاده تا جلو اداره میرفتیم نگهبانی پیجش میکرد میومد بیرون لقمه رو از ما میگرفت و برمیگشت سر کارش.
چه روزها و شبهای رویایی رو گذروندیم.
بعضی روزها هر دوتامون چقدر دلمون واسه غربت و عاشقانه های اون روزهامون تنگ میشه.
چقدر دلم برای پیاده روی های شبانه کنار اون آبشار تنگ شده.
آه ای خدای عالم مرســــــــــــی که همیشه و در هر حال هوامون رو داشتی.
| Sara |
