چشمم به روایت تصویر


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

این روزها دلم فقط نوشتن میخواد .

یه عالمه حرف تو دلمه واسه گفتن واسه نوشتن. ولی چشمم یاری نمیکنه  . بد رقم به نور حساس شده.

حس خون آشام ها رو دارم که توی نور نمیتونن برن.

تا وقتی قرص های مسکن بخورم سر پام بعدش  جلو بخاری افتادم و اشکهای روون چشمم رو پاک میکنم.

چشمم به روایت تصویر


دوران سلامت


دوران مریضی.... ابروهای پاچه بزی رو عشقه


تنها مسکنی که یک ساعت منو سر پا نگه میداره


یعنی این مریضی تموم میشه؟

دلم برای اینجا ،برای بافتنی کردن ،برای بیرون رفتن در طول روز  تنگ شده.

بد رقم خونه نشین شدم.

+ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲ | 12:16 | راحيل |

Sara