من و چشمم


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست



واسه پنجشنبه شب مامان همه رو دعوت کرد خونه شون که همه دور هم باشیم.

من و آرزو از ظهر رفتیم خونه ی مامان

عصر بود که کناره ی چشم ِ راستم یه کوچولو قرمز شد

گفتم شاید ریمل یا مداد چشمم با چشمم ناسازگاری داره و این قرمزی بخاطر اونه

هی قرمز بیشتر شد و حرارت چشمم رفت بالا تا ساعت 4 صبح که دیگه چشم درد امانم رو برید و دیگه باز نمیشد.

تا صبح تحمل کردم بچه ها که رفتن سر کار و مدرسه چشمم رو با بدبختی توی آینه نگاه کردم ولی از چیزی که میدیدم تن و بدنم میلرزید.

همه حواسم رفت سمت نابینا شدنم. چون یه دونه یا تاول سفید کنار ِ مردمک چشمم زده بود و نصف ِ چشمم قرمز ِ قرمز بود.

به آرزو که گفتم فوری آمد و منو برد بیمارستان خلیلی که بیمارستان چشمه 

بعد از سه ساعت که نوبتم شد دکتر با توضیحاتی که واسش گفتم گفت گل مژه است ولی بعد از معاینه گفت: که چشمت سرما خورده و عفونت داره.

بعدش هم دو مدل قطره و پماد چشمی نوشت و گفت تا دوهفته این ویروس رو توی چشمت داری باید باش کنار بیای این داروها فقط جلوگیری میکنه از پیشرفت بیماری توی چشم.

عصری هم شوشو منو برد پیش یه متخصص که اونم قطره و پماد و تایید کرد و یه کپسول چرک خشک کن داد و منو فرستاد خونه.

خلاصه که الان چند روزه من یه راحیل  کم بینا هستم.

که چشمم نسبت به نور خیلی حساس شده خونه مون در تاریکی مطلق به سر میبره شبها با کم نورترین چراغ روشن میشه.

سریالها رو از طریق صدا دنبال میکنم.

امروز هم از کله ی سحر لب تاپ رو روشن کردم و حدود سه ساعت طول کشید تا این پست رو بنویسم.

فقط خواستم بگم هستم زنده ام ولی از چشمام نمیتونم کار بکشم چون وحشتناک درد داره.

توی این سرمای زمستون مواظب خودتون و بچه هاتون باشید.

اصلا هیچ نشونه ای از سرماخوردگی نداشتم ولی یهویی چشمم اینطوری شد

+ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲ | 10:33 | راحيل |

Sara