ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
تنها به یک دلیل خودم را نمی کشم
اما همان دلیل خودش می کشد مرا ...
یاسر قنبرلو
یعنی کلا این روزها هر کاری میکنه که تنها نباشم ولی یه معذرت خواهی نمیکنه.
بعدش هم رفتیم یه بستنی بزنیم به بدن بهش گفتم میخوام برم وقت بگیریم بریم پیش مشاور .
میگه مشاور واسه چی؟
گفتم میخوام به مشاور بگم دارم با یه آدمی زندگی میکنم که اصلا معذرت خواهی بلد نیست.
میگه خوب برو ببین چی میگه.
گفتم من تنها جایی نمیرم هر جا برم تو هم باید باشی.
میگه من که خودم به همه مشاوره میدم نیاز به مشاور ندارم تو که مشکل داری و درک نداری برو ببینم چی بهت میگه.
یه عالمه کل کل کردیم سر این مسئله ولی هیچ رقمه زیر بار پیش مشاور رفتن نرفت اما خودم حتما میرم باید برم ببینم واقعا چطور باید باش برخورد کنم تا این غرور بیش از حدش از بین بره.
صبح بعد از باشگاه بام تماس گرفته تا گفتم الو میگه شما با مشاورترین مشاور شهر صحبت میکنید خواهشا مشکلتون رو بیان کنید.
گفتم آقای مشاور ِ گنده من یه شوور دارم زبون قربون صدقه و معذرت خواهی نداره آرزو به دل موندم یه بار بام تماس بگیره از پشت تلفن یه بوس واسم بفرسته میشه شما جای خالی کارهای اونو واسم پر کنید و تلفنی یه بوس بهم بدید.
میگه تو الان کجایی که اینقدر راحت حرف میزنی.
میگم تو خیابون دارم میرم سمت خونه
میگه بی حیای بی شرم نمیگی یه رهگذر این حرفاتو بشنوه فکرای بد بکنه؟
گفتم آقای مشاور شما بوس منو بفرست مردم رو بیخیال.
یعنی دیگه مونده بود برم وسط خیابون خودمو بندازم جلو اتوبوس خط ِ واحد له بشم تا این دلش به رحم بیاد حداقل آرم فقط بگه بوس.... ولی نگفت.
بعدشم کلی حرف زده منو از پیش مشاور رفتن منصرف کنه. میدونم این هفته سر همین مشاوره باز دعوامون میشه.
تنها خوبیه این تلفنی حرف زدن این بود که از باشگاه پیاده رفتم خونه و اصلا احساس خستگی نکردم. یعنی نیم ساعت رو مخ من بود که از خودش مشاوره بگیرم منم هی چرت و پرت گفتم براش.
راحیلی نوشت: یه زن کدبانو در این هوای ابری پاییزی ،واسه شام حتما سوپ درست میکنه . ایشالا که منم کدبانو بشم و برم سوپ درست کنم
راحیلی نوشت : میشه خواهش کنم دوستانی که توی فیس بوک با من هستند اینجا خودشون رو معرفی کنند؟ میخوام دوستای وبلاگیم که اونجا هستند رو بشناسم. مرسی از همه تون
| Sara |
