ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
خواستم در اولین صبح ِ دومین ماه ِسومین فصل ِسال با دید مثبت زندگی را شروع کنم. خواستم در اولین صبح ِدومین ماه ِسومین فصل ِسال چشمم را به روی ناملایمات زندگی ببندم. خواستم در اولین صبح ِدومین ماه ِسومین فصل ِسال سرمای صبح را با ذره ذره ی وجودم حس کنم وقتی که هنوز خورشید آغوشش را به روی شهرم ،به روی خانه ام نگشوده بود به حیاط کوچک خانه ام پناه بردم تا آغوشم را به روی خانه ام باز کنم. صبح ِ اولین روز ِدومین ماه ِ سومین فصل سالتان به خیر.
+ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۲ |
8:12 | راحيل |
| Sara |
