مرورت میکنم ....


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

این روزها رو سعی میکنم در سکوت بگذرونم. نیاز دارم به سکوت ، به حرف نزدن، به نشنیدن.
نیاز دارم به محبت دیدن، به دلداری داده شدن ، به حرفهای تو ی لعنتی.

دوست ندارم با ناراحتی ها و حرفام شما دوستان رو هم درگیر کنم واسه همین نمینویسم احساساتم رو.
خوبم ، نفس میکشم، ولی نمیخوابم ، نمیخوابه ، این دو سه شب تا صبح توی خونه راه رفت ، سیگار کشید ، توی حیاط قدم زد بازم سیگار کشید منم بی صدا چش دوختم به صفحه ی تلویزیونی که صدا نداشت.
میدونم پشیمونه ،ولی تا به زبون نیاره یه کلام حرف هم باش نمیزنم.
میدونم پشیمونه ،فقط منتظر معذرت خواهیشم.
خسته ام ،خسته تر از همیشه .
تشکر نوشت راحیلی: ممنون از همه دوستانی که حال منو پرسیدن [بوسه]
+ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۲ | 14:17 | راحيل |

Sara