راحیل نادم


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست


یه ضرب المثل هم داریم میفرماید :گوهی خوردم ز نادونی،  خداوندا تو میدونی ...

بعد الان من مصداق بارز این ضرب المثلم.

دیشب قرار شد من شوشو رو ببرم بیرون.

شاعت 11:30 از خونه زدیم بیرون.

بعد هنوز خیلی راه نرفته بودیم که سر یه مسئله با شوشو دعوای خرکی کردیم.

شوشو هم یعنی قهر کرد هی گفت بزن کنار من پیاده شم. بزن کنار من پیاده شم.

منم ماشین رو نگه داشتم شوشو پیاده شد.

بعد خودم تنهایی رفتم شهر گردی.

بعد چون اون موقع ریده شده بود به حال روحیم دیگه احساس میکردم بدبخت ترین آدم روی زمینم.

احساس میکردم یه زن بیچاره ام که اون موقع شب دارم تنها توی خیابونها میچرخم.

ولی امروز صبح که از خواب بیدار شدم هی به خودم فوش دادم که خاک بر سرت خو دیشب که تنها بودی حداقل از چرخیدنت لذت میبردی.

فقط خواستم به خدا بگم خداوندا گوه خوردم که نتونستم از دیشب استفاده کنم میشه امشب باز دوباره ماشین دست من باشه دعوامون بشه شوورم قهر کنه از ماشین پیاده شه من تنها برم بچرخم. [نیشخند] 


دیشب ماشین رو زده بودم کنار و توی عالم خودم سیر میکردم یهویی یه ماشینه آمد کنارم ایستاد والبته من متوجه نشدم چی میگه فقط یادمه دهنم رو باز کردم تا بخوره بهش فوش دادم که لا خواهر؟ لا مادر؟ لاخواهر مادر؟

بعد صبح یاد این حرکت غیر اخلاقیم افتاده بودم توی خونه خر غلط میزدم از خنده که من چه بی جنبه بازی در آوردم دیشب. 

خدایا امشب یه نیم نگاهی بهم بنداز دعوامون بنداز دوباره. قول میدم دیگه بی جنبه بازی در نیارم.

بعد دیشب اینقدر دلم بستنی میخوات. الان پشیمون چرا دیگه نرفتم بستنی بخورم خووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو


بعد از دیشب یه سوال همینجوری توی ذهنم داره میچرخه: خدایی این دختر خانومهایی که 12:30 یک شب با ماشینهاشون توی خیابون میچرخند هم مثل من با شورشون یا باباشون دعواشون شده؟

پس چرا روحیه ی اونا در حد بنز روبراهه ولی روحیه من در حد خر جفتک میندازه خووووو




+ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ | 12:28 | راحيل |

Sara