ماماني عاشق
از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست
که یه روز عصر یه درد مسخره آمد سراغم این درد اینقدر مزخرف بود که با هر سری wc رفتن اشکم رودر می آورد. اون درد نیمه های شب بدتر شد. البته به صورت عادی درد نداشتم فقط موقع دفع ادرار گریه میکردم. نمیدونستم چیه. ولی دقیقه به دقیقه توی دستشویی بودم اونم با اعمال شاقه خلاصه سپیده زده بود که دیگه داشتم میمردم از پر بودن مثانه و دردها. که این سری که رفتم wc شاهد دفع سنگهای ریز و کوچولوی سیاه بودم. اصلا نمیتونستم باور کنم که این سنگها رو من تولید کرده باشم . از اون زمان از ترس اون درد همیشه در طول روز به میزان لازم شاید هم بیشتر آب میخوردم. هیچ وقت هم نرفتم دکتر بخاطر این مسئله چون فقط همون یه بار واسم اتفاق افتاده بود ولی از دیروز صبح باز همون درد آمده سراغم دیگه واقعا کلافه و عصبی کرده منو. خدا کنه اشتباه کنم و اون بلا باز به روزم نیاد و خوب بشم.بعد از این همه سال ممکنه باز همون سنگها باشن؟ لازم به ذکره بمیرم هم دکتر نخواهم رفت چون خیلی درد مزخرفیه برم دکتر بگم چی آخه؟ بگم شاش بند شدم؟
| Sara |
