خریت نه تنها علف خوردن است


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

اینکه هستی
اینکه نکند هستی ات نباشم

...


مهدیه لطیفی







وقتایی که یهویی توی ظهر گرما وسط خیابون دعواتون میشه و از ماشین پیاده میشید فوری تاکسی بگیرید و برگردید خونه.
چون یهویی مثل من خر میشید یه دوساعتی رو توی پارک تنهایی زیر سایه ی یه درخت روی نیمکت میشینید و یه عالمه فکرهای مزخرف میاد تو سرتون بعدش هم باز خر میشید و تا خونه رو زیر آفتاب سوزان پیاده راه میرید
اصلا توی آفتاب برشته میشید.

بعد،  از ظهر تا الان هی دارم میگه خدایا واقعا هدفت از خلقت من چی بود؟
مثلا چی میخواستی در من ببینی که در بقیه نمیدیدی؟
یه بعد دیگه هم اینه که این پست فقط بخاطر تخلیه ی روح نویسنده بود و اصلا خودتون رو ناراحت نکنید.

اینم موزیک متنش


+ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲ | 15:25 | راحيل |

Sara