همینجوری


ماماني عاشق

از من است این غم که بر جان من است...دیگر این خودکرده را تدبیرنیست

دلم تنگ است!

آن‌قدر ی که هیچ‌کس

جز تو در آن جا نمی‌شود!

 نسترن وثوقی






ذهنم درد میکنه ...
بدجور درگیر شده بنده خدا
هر شب که سرم رو میذارم روی بالشت به خودم قول میدم که فردا صبحش زود بیدار بشم و برم باشگاه اسم بنویسم .فلان کار و بکنم بسان چیز رو بخرم ولی صبح (ساعت9) که بیدار میشم میبینم اصلا حسش نیست توی این گرمای تابستونی پام رو از خونه بذارم بیرون.
ولی دیگه امروز قسم خوردم فردا صبح زود بیدار شم اولین کار برم مدرسه ی پسری پرونده اش رو بگیرم و ببرم ثبت نامش کنم بعدش هم برم به کارهای عقب افتاده برسم.
خدایا کمی آرامش ذهنی عنایت بفرما در کنارش هم اراده ...ممنونتم

با اینم خوب میشه قر داد+===> برقصــــــا


+ سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ | 11:19 | راحيل |

Sara